گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند