گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی