خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود