یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
روزی که عطش به جان گلها افتاد
از جوش و خروش خویش، دریا افتاد
تو با آن خستهحالی برنگشتی
دگر از آن حوالی برنگشتی
دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود