هنوز از تو گرم است هنگامهها
بسی آتش افتاده در جامهها
تو صبحِ روشنی که به خورشید رو کنی
حاشا که شام را خبر از تارِ مو کنی
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور
کاروان، کاروان شورآور
کاروان، اشتیاق، سرتاسر
آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت
هر شاخهای قنوت برای خدا گرفت