ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی