گوش بسپار که از مرگ خبر میآید
خبر از مرگ چنین تازه و تر میآید
با هیچکس در زندگی جز درد همپا نیستم
بیدرد تنها میشوم، با درد تنها نیستم
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟