چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
سرم را میزنم از بیکسی گاهی به درگاهی
نه با خود زاد راهی بردم از دنیا، نه همراهی
یکی ز خیل شهیدان گوشهٔ چمنش
سلام ما برساند به صبح پیرهنش
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست
کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات
دست ما را برساند به دعای عرفات