بشوی این گرد از آیینۀ خویش
به رغم عادت دیرینۀ خویش
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
دگر اين دل سر ماندن ندارد
هوای در قفس خواندن ندارد
از عمر دو روزی گذران ما را بس
یک لحظۀ وصل عاشقان ما را بس
عید است و دلم خانۀ ویرانه بیا
این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم