به زیر تیغم و این آخرین سلام من است
سلام من به حسینی که او امام من است
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست
خودآگهان که ز خون گلو، وضو کردند
حیات را، ز دم تیغ جستجو کردند
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا
همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟