چون او کسی به راه وفا یاوری نکرد
خون جگر نخورد و پیامآوری نکرد
اینجا که بال چلچله را سنگ میزنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ میزنند
من ماندم و مرغ سحر و نوحهگریها
اندوه پرستو، غم بیبالوپریها
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا
همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را