همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر