مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟