خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟