تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست