ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست