از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
تکبیر میگفتند سرتاسر، ذَرّات عالم همزبان با تو
گویا زمین را بال و پر دادی، نزدیکتر شد آسمان با تو
گردۀ مستضعفین شد نردبان عدهای
تنگناهای زمین شد آسمان عدهای
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است