مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست