وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم