رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم