و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
شبی که مطلع مهر از، طلوع زینب بود
فروغ روز نشسته، به دامن شب بود
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت