در آن میان چو خطبهٔ حضرت، تمام شد
وقت جوابِ همسفران بر امام شد
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود
کعبه، یک زمزم اگر در همه عالم دارد
چشم عشّاق تو نازم! که دو زمزم دارد
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت