در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
به یاد دستِ قلم، تا بَرَم به دفتر، دست
به عرض عشق و ارادت، شوم قلم در دست
گمان مکن پسرت ناتنیبرادر بود
قسم به عشق، کنارم حسین دیگر بود