و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
وقتی سکوت سبز تو تفسیر میشود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست
بقیع، پنجره دارد اگرچه مشهد نیست