تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟