عمری به اسارت تو بودم ای مرگ
لرزان ز اشارت تو بودم ای مرگ
سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست
نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر از اوست...
فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست
گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست
آه میکشم تو را با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار