با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها