ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لبتشنه، پس از دعوت و بیعت نکشند
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده