آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی