بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی