سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی