تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی