عشق، هر روز به تکرار تو برمیخیزد
اشک، هر صبح به دیدار تو برمیخیزد
پرده برمیدارد امشب، آفتاب از نیزهها
میدمد یک آسمان خورشید ناب از نیزهها
چون لاله به ساحت چمن میسوزم
با یاد تو پاره پاره تن میسوزم
آن کشته که دین زنده به نامش باشد
پاینده نماز از قیامش باشد