آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
گوش بسپار که از مرگ خبر میآید
خبر از مرگ چنین تازه و تر میآید
با هیچکس در زندگی جز درد همپا نیستم
بیدرد تنها میشوم، با درد تنها نیستم
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا