کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را