امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
خدا در شورِ بزمش، از عسل پر کرد جامت را
که شیرینتر کند در لحظههای تشنه کامت را
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست