ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید