آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
با آن که آبدیدۀ دریای طاقتیم
آتش گرفتهایم که غرق خجالتیم