ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
با آن که آبدیدۀ دریای طاقتیم
آتش گرفتهایم که غرق خجالتیم
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام