بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟