در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟