او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟