در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟