امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم
به دیر پایی شبهای انتظار قسم
عشق، هر روز به تکرار تو برمیخیزد
اشک، هر صبح به دیدار تو برمیخیزد
پرده برمیدارد امشب، آفتاب از نیزهها
میدمد یک آسمان خورشید ناب از نیزهها
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
در کوچه، راه خانۀ خود گم نمیکنی
از تب پُری، اگرچه تلاطم نمیکنی
شبی نشستم و گفتم دو خط دعا بنویسم
دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم