تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد