ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت