غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد