سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
کلامش سنگها را نرم میکرد
دلِ افسردگان را گرم میکرد
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را