همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر