برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود